هنر ترک سازمان بهطور حرفه ای
نویسنده: Ed Batista
مترجم:رویا مرسلی
منبع:HBR
«خداحافظی» از جمله فعالیتهایی است که بسیار ساده به نظر میرسد و ظاهرا نیاز به فکر کردن چندانی هم ندارد. اما روزی که زمان آن فرامیرسد متوجه میشویم برای این کار آماده نیستیم و تمایل داریم این کار را به همان روشی که در گذشته انجام میدادیم، فارغ از درست یا غلط بودن انجام دهیم. درنتیجه فرصت ایجاد یک پایان معنادار را از دست میدهیم.
ما اغلب این کار را با عجله انجام میدهیم و برای آن برنامهریزی نمیکنیم یا از این کار فرار میکنیم و وقتی کار جدید پیدا کردیم، گذشته خود را کنار میگذاریم.
خود من بهعنوان یک مدیر اجرایی همواره در فرآیندهای متعدد شروع و پایان روابط قرار میگیرم. مثلا در شرکت خود بهطور معمول مشتریان را به مدت چند ماه یا حداکثر یک سال میبینم و در رابطه با کار آموزشی خود در استنفورد هر 10 هفته یک گروه کاملا جدید از دانشجویان را ملاقات میکنم. در این دو فعالیت، همیشه آغاز و پایانی برای روابط وجود دارد. شاید سخت به نظر بیاید؛ اما من یاد گرفتهام چگونه یک فرآیند را مدیریت کنم تا این فرآیند را بهطور معنادار و بدون فشار انجام دهم. در اینجا به ذکر 5 اصل میپردازم که برای من کارآمد بوده است:
1- نیازهای خود را درک کنید. در زمان پایان دادن به یک رابطه، هر کدام از ما نیازهای متفاوتی داریم که تحت تاثیر تجربیات گذشته، پیشزمینه فرهنگی و آموزشهای حرفهای است که تاکنون دریافت کردهایم و مهم است که هم نیازهای سایر افراد درگیر در این رابطه را درک کنیم و هم نیازهای شخصی خود را. داشتن این درک برای ایجاد پایانی که برای همه قابل قبول باشد ضروری است؛ اما در عین حال یک قدم بسیار مهم در تشخیص این موضوع است که آیا نیازها و اولویتهای ما کمککننده هستند یا باید بهصورتی اصلاح شوند. من در گذشته برای پایان دادن به موضوعات عجله میکردم گاهی برای اینکه احساسات دیگران را جریحهدار نکنم و گاهی برای آنکه مشتاق بودم زودتر بهکار بعدی برسم. اما این کار باعث میشد افرادی که اطراف من بودند از من دور شوند و من فهمیدم که باید اولویتهای خود را تغییر دهم و انعطافپذیری بیشتری داشته باشم تا برای آنها نیز تجربه مطلوبی ایجاد شود.
2- تشخیص موقعیت. خداحافظی باید دارای نوعی مفهوم رسمی باشد حتی اگر با عبارت سادهای مثل این باشد «خوب، تمام شد». عدم ابراز یک پایان رسمی، احساس عدم قطعیت بر جای میگذارد که میتواند بسیار مشکلآفرین باشد مثل: آیا واقعا این یک خداحافظی است؟ معنی این کار چیست؟ حالا چه اتفاقی میافتد؟ مواجه شدن با چنین احساساتی در زمان خداحافظی ممکن است باعث بیمیل شدن ما به انجام رسمی این کار شود؛ اما دقیقا به همین خاطر است که باید این کاررا انجام دهیم. انجام یک مراسم، حتی یک مراسم ساده یکی از اقدامات موثر برای تایید احساسات دیگران و مواجه شدن با آن است. البته منظور من این نیست که همیشه خداحافظی باید با مراسم همراه باشد. این کار برای همه گروهها و روابط موثر نیست؛ اما در برخی موارد بسیار کارآمد است.
3- تقسیم کار. وقتی از کاری خداحافظی میکنیم که همه تیم در آن مشارکت دارند، حتیالمقدور افراد تیم باید در ارتباط با نوع کار، زمانبندی و مدت زمان انجام فعالیت حق انتخاب داشته باشند. البته برای این کار نیاز به تصمیمگیری جمعی یا اجماع نیست؛ گاهی اوقات نیز این کار اساسا غیرممکن است. اما بهخصوص اگر ما در مقام رهبری سازمان یا پست متفاوت دیگری در سازمان هستیم، احساس میکنیم این وظیفه را بر دوش داریم که یک خداحافظی مناسب داشته باشیم. وقتی در چنین مقامی قصد خداحافظی از سازمان را داریم ذهن ما بیشتر از هر کس دیگری و زودتر از دیگران درگیر این موضوع میشود. پس اگر در مقام رهبری سازمان هستیم، مهم این است که روشی که برای ترک سازمان انتخاب میکنیم، موقعیت مشارکت و فعالیت بیشتری برای کارمندان فراهم کند نه اینکه در آنها بیمیلی و حالت انفعالی ایجاد شود.
4- کنترل احساسات. خداحافظی یک تجربه احساسی است و باید هم همینطور باشد. توانایی افراد در بیان احساساتشان در زمان خداحافظی است که میتواند یک خداحافظی درست را رقم بزند. اگر احساساتمان را بیان نکنیم، ممکن است احساس کنیم که موضوع مهمی ناگفته باقیمانده است که نتیجه آن میتواند دوری از افراد یا احساس پشیمانی یا خسران باشد؛ اما مجددا تاکید میشود که توجه به تفاوتها بسیار مهم است.
بعضی از افراد بیش از دیگران احساساتی میشوند و در این حالت بجاست که فضایی برای بیان احساسات بگذاریم. مثلا اگر آنها بغض دارند، بد نیست اگر گریه کنند. در هر صورت مدیریت احساسات کار بسیار مهمی است.ما باید این توانایی را داشته باشیم که با توجه به محیط و شرایط این کار را به درستی انجام دهیم.
5- احساس ناامیدی را بپذیرید و برای آن آماده باشید. حتی اگر ترک سازمان را به بهترین شکل ممکن نیز انجام دهیم باز هم بسیار معمول و طبیعی است که نوعی احساس یاس و تهی بودن در ما شکل بگیرد. ویلیام بریجز در کتاب خود تحت عنوان «گذارها» میگوید «در میانه هر آغاز و پایانی یک فضای خالی یا کمرنگ وجود دارد که یک منطقه خنثی به حساب میآید و همین منطقه خنثی دیدگاهی را برای ما بهوجود میآورد که در هیچ تجربه دیگری قابل مشاهده نیست و با ادامه یافتن همین دیدگاه و جهانبینی است که انسان در طول حیات خود به آگاهی میرسد.» اگر برای جلوگیری از احساس یأس در خود از این مرحله فرار کنیم، بعد از ترک یک موضوع احساس خواهیم کرد که خودمان را گول زدهایم و این آگاهی در ما شکل نگرفته است. بهجای فرار از این احساس، با آن روبهرو شوید و برای آن آماده باشید. شاید لازم باشد بعد از پایان دادن به یک موضوع کمی با خودمان در تنهایی فکر کنیم یا شاید بهتر باشد با دیگران ارتباط برقرار کنیم. شاید لازم باشد مدتی به خودمان استراحت بدهیم تا موضوع را هضم کنیم و شاید هم بهتر باشد خودمان را بهکار مشغول کنیم و بیشتر فعال باشیم. درمجموع هیچ فرمول کلی وجود ندارد. مهم این است که اندیشمند باشیم و بخواهیم آگاهی نهفته در این تجربه را بهدست آوریم و اینکه پس از پشت سر گذاشتن این تجربه، روبه جلو حرکت کنیم.
اکنون به این موضوع میپردازیم که معنی همه این اقدامات در عمل چیست. در اینجا به ذکر روشهایی میپردازیم که بتوانیم در شرایط مختلف از آن استفاده کنیم.
برای پایان دادن به یک تجربه گروهی که بهطور خاص به یاد ماندنی یا احساسی بوده است:
• گروه را در یک مکان ساکت که کسی مزاحم نشود جمع کنید. برای هر یک از اعضای گروه حداقل 1-2 دقیقه وقت بگذارید.
• در صورت امکان، به صورت دایرهای بنشینید و سعی کنید یک دایره کامل تشکیل دهید و از همه بخواهید بیشتر به مرکز دایره نزدیک شوند.
• وسایل کوچکی را بهعنوان هدیه در مرکز دایره بگذارید که هر وسیله متعلق به یک نفر باشد. این وسایل باید چشمگیر باشند؛ اما الزاما گران نباشند.
• به آنها بگویید اگر احساس میکنند که باید حرف بزنند باید به مرکز دایره بیایند، یک هدیه بردارند، سر جای خود برگردند و آنچه را که میخواهند بهطور خلاصه بگویند. آنچه بر میدارند متعلق به آنها خواهد بود تا تجربه این روز را به خاطر داشته باشند.
• تاکید کنید که همه بهطور خلاصه صحبت خواهند کرد؛ اما این کار نوبتی نخواهد بود و هر کس آمادگی داشت صحبت خواهد کرد.
• اگر شما یک رهبر یا مقام ارشد در گروه هستید، اولین یا آخرین نفر نباشید. در میان صحبتها، در هر فرصتی مشارکت کنید.
میتوانید این تجربه را طوری طراحی کنید که با ویژگیهای گروه تناسب داشته باشد. بهعنوان مثال، اگر این مراسم قرار است در پایان روزی که یک کارگاه آموزشی برگزار شد انجام شود، من قسمت گذاشتن هدیه در وسط دایره را حذف میکنم؛ چون در این صورت مراسم بیش از حد رسمی به نظر میرسد. یا اگر در گروهی هستید که راحت نیستند در مقابل جمع صحبت کنند، میتوانید از آنها بخواهید تک به تک و یکی پس از دیگری صحبت کنند.
کار دیگری که در گروههایی که افراد به هم نزدیک هستند موثر است این است که هر نفر برای دیگر اعضای گروه سوال طرح کند و آن را به صورت چاپ شده یا دستنویس با خود بیاورد (من اخیرا این کار را با برخی گروههای ام بیای در دانشگاه استنفورد که 6 ماه با آنها کار میکردم انجام دادم و سوالات بسیار جالبی را از طرف آنها دیدم مثلا «چه چیز باعث میشود کارتان را خوب انجام دهید؟» یا «قدم بعدی چیست؟») بعد سوالات را به هر یک از اعضای گروه میدهید و چند دقیقه به آنها فرصت میدهید تا در سکوت فکر کنند و بعد هر یک از اعضا باید با گروه درباره پاسخهای خود صحبت کند. بعضی از افراد به یک سوال خاص جواب میدهند و برخی نیز به موضوعات مختلف میپردازند و بعضیها هم صرفا درباره تجربههای شخصی خود صحبت خواهند کرد. من در مطالعه روابط فردی متوجه شدم خداحافظی بهصورت گروهی بهتر از خداحافظی دونفره یا به شکل رسمی است؛ چراکه افراد در جمع راحتتر درباره احساسات خود صحبت میکنند.
اگر بهعنوان رهبر گروه میخواهید به صورت تک نفره خداحافظی کنید، من پیشنهاد میکنم قبل از آخرین دیدار برای او چند سوال بفرستید تا نظر او را بدانید. این کار کمک میکند تا بفهمند در نبود شما چه تغییراتی ایجاد خواهد شد و بازخورد ارزشمندی نیز از آنها دریافت خواهید کرد که درصورت انجام دادن این کار، آن را از دست خواهید داد. در اینجا به ذکر چند پیشنهاد میپردازیم:
• درباره تجربه کاری که با هم داشتیم چه موضوعی برای شما مفیدتر بوده است؟ سبک مدیریت من از چه جنبههایی برای شما مفید بوده است؟
• آیا فکر میکنید همکاری من و شما میتوانست از آنچه بود مفیدتر باشد؟ آیا من در سبک مدیریت خود روشی داشتهام که مفید نبوده باشد؟
• برای آنکه در آینده بیشترین اثرگذاری را بر دیگران داشته باشم چه کاری را باید انجام دهم و چه کاری را باید بهصورت متفاوت انجام دهم؟
شاید وقتی اولین بار از چنین روشی استفاده میکنید احساس معذب بودن داشته باشید؛ اما من همواره دانشجویان ام بیای خود را ترغیب میکنم که «راحتی توام با ناراحتی» خود را بیشتر کنند تا به این ترتیب بتوانند به خوبی از عهده شرایط سخت برآیند. به همین خاطر از شما میخواهم به خاطر فرار از احساس معذب بودن، خداحافظی نامناسبی را برای خود و همکارانتان رقم نزنید. با کمی تلاش و دوراندیشی میتوانیم همانگونه خداحافظی کنیم که برای ما و دیگران تجربهای معنادار باشد.