در دو سال گذشته بر ایران چه گذشت که باعث حمله اسرائیل به ایران شد؟
ولادیمیر لنین جمله معروفی دارد به این مضمون: «دهههایی وجود دارد که هیچ اتفاقی نمیافتد، و هفتههایی وجود دارد که بهاندازه دههها در آنها اتفاق رخ میدهد.» این جمله، مصداق و نمونه گویایی از «شدت» و «شتاب» تحولات موجود در خاورمیانه است. بهجرات میتوان تحولات خاورمیانه را به دو بخش یا دو دوره تقسیم کرد: پیش از ۷ اکتبر و پس از ۷ اکتبر.
حمله بیسابقه و خیرهکننده حماس (و حداقل چهار گروه فلسطینی دیگر) به اسرائیل، موجب جنگ مستقیم و تمامعیار این رژیم با حماس و متحدانش (حزبالله، نیروهای عراقی و انصارالله یمن) شد. آتشی که برافروخته شد در نهایت به ایران هم رسید و اسرائیل در بامداد جمعه ۲۳خردادماه ۱۴۰۴ دست به رشته حملاتی علیه اهداف سیاسی و نظامی ایران زد. برخی بر این باورند که شکست دیپلماسی بینالمللی در حل مساله فلسطین، زوال مشروعیت دولت فلسطین در کرانه باختری و محاصره غزه توسط اسرائیل، همگی در تصمیم حماس برای انجام چنین عملیاتی نقش داشتند. (Hassan, ۲۰۲۴)
ماجد کیالی، نویسنده فلسطینی، در تاملی انتقادی، محاسبات حماس را در آستانه ۷ اکتبر چنین روایت میکند: این گروه یک تصویر اغراقآمیز از خود به دست میداد و قدرت اسرائیل را کوچک جلوه میداد. در همین راستا، سیدحسن نصرالله هم اسرائیل را «ضعیفتر از تار عنکبوت» مینامید. حماس همچنین نتوانست بین «مقاومت مشروع» در برابر اشغال و یک «جنگ متعارف» بین ارتش تا دندانمسلح قائل به تمایز شود. این گروه همچنین به موازنه قدرت، زمینه منطقهای و بینالمللی و پشتیبانی تمامعیار غرب از اسرائیل کاملا بیتوجه بود.(Ibid, Hassan) چنین است که فردریک کِمپ، محقق شورای آتلانتیک، از «نقطه عطفی برای خاورمیانه» سخن میگوید که در این خاورمیانه جدید اسرائیل دیگر «غیرخودی» نیست، بلکه بازیگری است که با شکل دادن به نظم منطقهای جدید میخواهد رابطه با اسرائیل را «عادیسازی» کرده و در منطقه «ادغام» شود. (Kempe,۲۰۲۵)
قبل از ورود به بحث، میتوان به این نکته هم داخل پرانتز اشاره کرد که یکی از پیامدهای جنگ غزه این بود که مساله فلسطین به مرکز سیاست منطقهای بازگشت. پیش از جنگ غزه، اولویت اکثر جهان عرب عمدتا بر همکاری اقتصادی، ادغام منطقهای و دیپلماسی عملگرایانه متمرکز بود که امضای توافقنامه ابراهیم را ممکن ساخت. بااینحال، این جنگ خشم عمومی را دوباره شعلهور کرد و اعراب را مجبور کرد در مورد تعامل خود با اسرائیل احتیاط کنند. همچنین، مقیاس تخریب و بحران انسانی در غزه منجر به افزایش فشار بینالمللی بر اسرائیل شده است. بسیاری از دولتهای غربی، درحالیکه بهطور سنتی از اسرائیل حمایت میکردند، با فشارهای داخلی و بینالمللی فزایندهای برای ارزیابی مجدد سیاستهای خود مواجه شدهاند. در مقابل، کشورهای جنوب جهانی در حمایت از دولت و حقوق فلسطینیان صریحتر شدهاند. (Moonakal, ۲۰۲۵) جنگ غزه تناقض در مواضع ایالاتمتحده در مورد درگیریهای جهانی را هم نشان داد. آمریکا مخالفت قاطع خود با حمله روسیه به اوکراین را نشان داد اما همزمان حمایت بیدریغ از اقدامات اسرائیل در غزه به عمل آورد. این تناقض با پیشنهاد ترامپ برای جابهجایی ساکنان غزه همراه شد. این امر اعتبار ایالاتمتحده را مخدوش کرده و باعث شده کشورهای منطقه از یک چارچوب امنیتی منطقهای مستقلتر حمایت کنند.(Ibid, Moonakal) با این توصیف بیایید به بررسی خاورمیانه «پیش» و «پس» از ۷ اکتبر بپردازیم و ببینیم در این منطقه چه میگذرد و چه شد که اسرائیل به ایران حمله کرد. در حقیقت، حمله اسرائیل به ایران تابعی از تحولاتی است که در این منطقه پرآشوب میگذرد.
یکم) خاورمیانه «پیش» از ۷ اکتبر
زلزله ۷ اکتبر جبهههای مختلفی را در خاورمیانه گشود. قبل از ۷ اکتبر 2023 (برابر با 15 مهرماه 1402)، تلاشهایی برای ایجاد یک نظم ژئوپلیتیکی جدید در خاورمیانه در حال صورت گرفتن بود. واشنگتن در مورد برنامه هستهای ایران به توافق ضمنی با تهران رسیده بود. ایالاتمتحده برنامههایی برای ایجاد یک کریدور تجاری بلندپروازانه که هند را از طریق خاورمیانه به اروپا متصل میکند، اعلام کرده بود تا با نفوذ رو به رشد چین در منطقه مقابله کند. همزمان، اسرائیل مشغول گسترش شهرکسازیها در کرانه باختری بود که طبیعتا خشم فلسطینیها را برانگیخت. این رژیم امتیازات معناداری به فلسطینیها نداد، اما روابط خود را با کشورهای عربی و ترکیه عادیسازی کرد. توافقنامه ابراهیم (اوت 2020) نشاندهنده رویکردی به دور از الگوهای قدیمی بود.
از سوی دیگر، نزدیکی بین عربستان و ایران نشاندهنده کاهش تنش در داغترین رقابت منطقهای بود. این واقعیت که این نزدیکی تا حدودی با میانجیگری چین صورت گرفت، واقعیت دیگری را برجسته کرد: درحالیکه ایالاتمتحده آشکارا در تلاش بود تا خود را از بحرانها و درگیریهای منطقه خلاص کند، سایر بازیگران در جهانی که بهشدت در مسیر «چندقطبی» شدن قرار گرفته است، راه خود را در پیش میگرفتند. ترکیه قصد داشت روابط آسیبدیده خود با بازیگران منطقه، از جمله اسرائیل، را ترمیم کند. خلاصه آنکه، خاورمیانهای متفاوت در حال برنامهریزی بود.
(Karaoğlu, 2025) در چنین فضایی، حماس که احساس میکرد تمام توجهات بهسوی عادیسازی رابطه با اسرائیل رفته است، ورق را برگرداند و با رقم زدن حمله 7 اکتبر - به تعبیر زمینشناسان - به یک «تغییر تکتونیک» در منطقه دامن زد؛ تغییری که آثاری دومینووار داشت. حماس به این طریق میخواست مساله فلسطین همچنان در دستور کار جهانی قرار داشته باشد و زیر سایه عادیسازی قرار نگیرد.
دوم) خاورمیانه «پس» از ۷ اکتبر
پس از 7 اکتبر، خاورمیانه به غلیان آمده و بار دیگر نه در «آستانه» بلکه «وارد» یک جنگ تمامعیار شده است. نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، این جنگ را «نبردی برای بقا» نامیده است. حمله 7 اکتبر تاثیرات دومینویی در خاورمیانه داشت. برخی کشورها «برنده» و برخی دیگر «بازنده» شدند. بهعبارتدیگر، 7 اکتبر بهانهای به دست اسرائیل داد تا بر «مساله ایران» متمرکز شود. اما قبل از آن اسرائیل باید چند کار را تمام میکرد.
الف) غزه: بهجرات میتوان گفت دیگر چیزی از غزه نمانده است. آمارهای سازمان ملل نشان میدهد که بهطور تقریبی 51میلیون تن نخاله ساختمانی در این منطقه 360کیلومتری انباشته شده است که جمعآوری آن سالها به طول خواهد انجامید. هزینه آن هم بر اساس تخمین سازمان ملل تا سال 2024 رقمی بالغ بر 53میلیارد دلار بود. (UN News,2025) بههرروی، تحولات پس از 7 اکتبر نهتنها معماری امنیتی منطقه بلکه موازنه قدرت در خاورمیانه را هم تغییر داد. این تغییر چشمانداز ژئوپلیتیکی و امنیتی پیامدهای کوتاهمدت و بلندمدتی دارد. قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای اتحادها، مواضع نظامی و تعاملات دیپلماتیک خود را برای حفظ نفوذ و سازگاری با تغییر شرایط، از نو تنظیم کردهاند.
با وجود فعال شدن میانجیگران در راستای آزادی گروگانهای اسرائیلی اما همچنان تعدادی از آنها (زنده و مرده) در دست حماس و سایر گروههای فلسطینی هستند. برآوردها حاکی از این است که اسرائیل تمرکز خود را از مبارزه با حماس به تسخیر سرزمینی معطوف کرده است. بر همین اساس، گفتهشده این رژیم حدود 75درصد غزه را به اشغال خود درآورده است. (Ann-Marie Dom, 2025) این رژیم نهتنها به این زودیها قصد ترک غزه را ندارد بلکه مبادرت به مسلح کردن برخی گروهها علیه حماس کرده تا گروههای داخلی فلسطینی را به جان هم اندازد. (Tondo & Risheq, 2025; Rayhan Uddin, 2025)
درهرحال، غزه «مساله»ای است که حل آن زمان خواهد برد. تلاش اسرائیل و غرب به رهبری ایالاتمتحده این است که حماس در دولت آینده هیچ نقشی نداشته باشد و عملا از سرزمینهای فلسطینی بیرون برود. اگرچه حماس در برهههایی عدمحضور در دولت را پذیرفته اما با خروج از سرزمینهای فلسطینی مخالف است. اسرائیل همزمان با ویران کردن غزه و آواره کردن شهروندان این منطقه، ترور فرماندهان حماس و سایر گروههای فلسطینی را در دستور کار قرار داد. در همین راستا، ترور اسماعیل هنیه و یحیا سنوار را میتوان ذکر کرد.
ب) لبنان: دومینوی دوم حزبالله لبنان بود. یک روز بعد از 7 اکتبر، یعنی در 8 اکتبر (16 مهرماه)، حزبالله در حمایت از حماس و غزه وارد نبرد با اسرائیل شد. این نبرد ابتدا با شدت پایین ادامه داشت و شمال اسرائیل را هدف قرار میداد. این حملات بیشتر جنبه ایذایی داشت اما از فروردینماه 1403 اسرائیل علاوه بر نبرد با حماس در غزه، بر حزبالله هم متمرکز شد و عملیات ترور فرماندهان این گروه را کلید زد. از جمله فرماندهان ردهبالای حزبالله میتوان به «فؤاد شکر» و «ابراهیم عقیل» اشاره کرد. واکنش اسرائیل به حملات حزبالله پلکانی بود. دو طرف ابتدا حملات موشکی خود را در «بُعد معینی» انجام میدادند اما با تشدید نبرد و افزایش بُرد موشکها، جنگ چهره عبوستری به خود گرفت. به دنبال عملیات ترور، انفجار پیجرها در 27 و 28 شهریورماه 1403 کلید خورد که به دنبال آن بیش از 3هزار نفر از نیروهای حزبالله زخمی شدند و بیش از 40 نفر جان باختند. اسرائیل که سر کوتاه آمدن نداشت در 27 سپتامبر 2024 (6 مهرماه 1403) سید حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان، را با 80 بمب سنگرشکن به شهادت رساند. شش روز بعد و پس از انتخاب سید هاشم صفیالدین به سمت دبیرکل جدید حزبالله، او نیز در 3 اکتبر برابر با 12 مهرماه با 85 بمب سنگرشکن به شهادت رسید. به دنبال حملات اسرائیل، بخش زیادی از زرادخانه حزبالله از میان رفت و در نهایت، حزبالله مجبور شد به پشت رودخانه لیتانی عقب بنشیند.
به دنبال این تحولات بود که لبنان از بیسروسامانی خارج و رئیسجمهورش بعد از دو سال انتخاب شد. پس از پیروزی ژنرال جوزف عون، امارات متحده عربی تصمیم به بازگشایی سفارت خود در لبنان گرفت، در حالی که شاهزاده فیصل بن فرحان، وزیر امور خارجه عربستان سعودی، برای اولین بار پس از 15سال از این کشور بازدید و از تغییرات ابراز حمایت و خوشبینی کرد. این واکنشها نشاندهنده احتمال افزایش همکاری اقتصادی و دیپلماتیک بین لبنان و کشورهای خلیجفارس است. با توجه به بحران اقتصادی جاری لبنان، حمایت منطقهای برای بهبود آن حیاتی است، بهویژه که بخش قابلتوجهی از وجوه ارسالی لبنان از خلیجفارس میآید که اهمیت این روابط را برجسته میکند. با زیر ضرب رفتن حزبالله، بحثهایی در مورد خلع سلاح این گروه در لبنان مطرح شده است. (Ibid, Moonakal)
ج) سوریه: فروپاشی رژیم اسد در 18 آذرماه 1403 (آن هم پس از 53 سال حکمرانی) از آن تحولات «خلاف آمد عادت» بود که کسی تصورش را نمیکرد. زلزله 7 اکتبر برای سوریه هم فرصت بود و هم تهدید. «تهدید» ازاینجهت که بسیاری احتمال فروپاشی، تجزیه یا جنگ داخلی در این کشور را میدادند. «فرصت» ازاینجهت که پنجرههای بسیاری به روی این کشور گشوده شد. سوریه مسیر اصلی اتصال ایران به لبنان و کمکرسانی به حزبالله بود. یک روز پس از آتشبس حزبالله با اسرائیل، شورشیان سوری با پشتوانه نظامی-اطلاعاتی ترکیه از استان ادلب خارج شده و شهر به شهر پیش آمدند تا در نهایت در 8 دسامبر 2024 (برابر با 18 آذرماه 1403) مُهر پایان بر حکومت خاندان اسد خورد. «ابو محمد الجولانی»، رهبر سابق النصره و رهبر فعلی «هیات تحریر الشام» که اکنون به نام «محمد الشرع» شناخته میشود، در بدو ورود به دمشق در مسجد اموی نماز خواند و اندکی بعد «ابراهیم کالین»، رئیس سازمان اطلاعات ترکیه (میت)، در این مسجد نماز خواند. بهاینترتیب، رهبر سابق القاعده، رئیسجمهور جدید سوریه شد.
سوریه که متحد کلیدی ایران در منطقه بود، اکنون شروع به تغییر موضع دیپلماتیک خود کرده و تمایل خویش را برای تعمیق همکاری با کشورهای حاشیه خلیجفارس، کشورهای اروپایی و آمریکایی نشان داده است. مهمترین تحول در سوریه پسااسد، دیدار الشرع با دونالد ترامپ در 24اردیبهشتماه 1404 در ریاض و با وساطت محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان، بود. در این دیدار تمام تحریمهای سوریه یکشبه لغو شد و به دنبال آن سرمایههای عربی و غربی با آسودگی بیشتری وارد این کشور میشود. همچنین نفوذ فزاینده ترکیه در این کشور، عامل تعیینکنندهای در تعامل سوریه با سایر قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای خواهد بود. (Ibid, Moonakal) بهاینترتیب، از تبعات 7 اکتبر میتوان به خروج سوریه و لبنان از مدار ایران و حرکت در مدار کشورهای عربی- غربی اشاره کرد.
سوم) برندگان و بازندگان خاورمیانه در پسا ۷ اکتبر
حملات ۷ اکتبر معادلات جدیدی را در خاورمیانه رقم زد. چه خوشمان بیاید و چه نیاید، تحولات پسا7 اکتبر «برندگان» و «بازندگانی» داشت. یکی از این برندگان «ترکیه» است. ترکیه «سوریه واحد»ی را در نظر دارد که در آن اکثریت عرب سنی از دمشق بر کل کشور حکومت کنند و آموزش و امنیت و... تحت یک مدیریت واحد متمرکز شود. اگرچه ترکیه بر سوریه واحد اصرار دارد اما این دیدگاه با رویکرد اقلیتهای قومی یا مذهبی که به دنبال حکومت محلی یا اداره خودمختار هستند، در تضاد است. ترکیه از اعراب سنی در سوریه حمایت میکند تا از همان سطح تسلطی که اعراب شیعه در حال حاضر در عراق دارند، برخوردار باشند. آنکارا اگرچه از تاریخ عراق قبل و بعد از صدام آگاه است و در جریان رقابتهای میان سنی و شیعه هم هست اما به نظر میرسد الگوی حاکمِ کاخ آکسارای برای سوریه همانا حکمرانی از سوی اکثریت اهل سنت باشد. ترکیه، سوریه را عمق استراتژیک خود میداند و میکوشد آن را به هر ترتیبی حفظ کند.
اما یک برنده دیگر تحولات پسا 7 اکتبر «اسرائیل» است که بر سر سوریه دچار تنشهایی با ترکیه شد. در حالی که اسرائیل و ترکیه پیشازاین بهشدت از یکدیگر در مورد جنگ حماس و غزه انتقاد میکردند، تنشهای آنها پس از سقوط رژیم اسد در 8 دسامبر 2024، بیشتر شد. در واکنش به گسترش مناطق تحت کنترل اسرائیل در نزدیکی ارتفاعات جولان و نیز هدف قرار دادن تمام پایگاههای نظامی و زرادخانههای سوریه، رجب طیب اردوغان، رئیسجمهور ترکیه، بیانیهای صادر و اعلام کرد: «اعمال تحریم تسلیحاتی علیه اسرائیل، قطع روابط تجاری با اسرائیل و منزوی کردن آن در صحنه بینالمللی بسیار مهم است. این گامها باید بهطور قاطع برای تضمین صلح در منطقه اجرا شوند.»
در حالی که ترکیه بر سوریه واحد اصرار دارد، اسرائیل یک دولت متمرکز در دمشق را تهدید امنیتی میداند. اسرائیل بهجای یک سیستم بسیار متمرکز، معتقد است که سوریهای متشکل از مناطق خودمختار یا فدرال، خطر امنیتی کمتری خواهد داشت. (Kiran, 2025) «هیات تحریر الشام» و دیگر گروههای جهادی سنی که حاکمان جدید سوریهاند، طرفدار دولت متمرکز هستند. در مقابل، جوامع کرد، دروزی و علوی طرفدار سوریهای غیرمتمرکز هستند که در آن قدرت از دولت مرکزی به مناطق محلی توزیع میشود. به نظر می رسد جمعیت دروزی در نزدیکی مرز اسرائیل، ادغام با اسرائیل را به قرار گرفتن در معرض یک رژیم متمرکزِ مبتنی بر شریعت در دمشق ترجیح میدهد. (Ibid, Kiran)
شواهد نشان میدهد که «هیات تحریر الشام» بهعنوان حاکمان جدید سوریه، تهدیدی فوری برای اسرائیل نیستند. یکی از شروط ترامپ در دیدار با الشرع در ریاض، بهبود رابطه با اسرائیل بود. پسازآن صحبتهایی در مورد بهبود رابطه بین سوریه و اسرائیل و آغاز مذاکرات مطرح شد.
(Ravid, 2025;TOI, 2025) اسرائیل پیشازاین بیشتر زیرساختهای نظامی و ذخایر باقیمانده از رژیم اسد در سوریه را از بین برده است. علاوه بر این، جناحهای جهادی سوریه از همان ابتدا دائما اعلام کردهاند که به دنبال رویارویی با اسرائیل نیستند. (Ibid, Kiran) گفتنی است در دسامبر 2023 اسرائیل 480 حمله علیه سوریه انجام داد و با سقوط اسد این حملات بیشتر هم شد. (Ibid, Moonakal) بهاینترتیب، اسرائیل با زمینگیر کردن حماس، حزبالله، گروههای مقاومت در عراق و همچنین زهر چشم گرفتن از سوریه دست برتر را در تحولات یافته است. اسرائیل در حال حاضر از نظر نظامی در موقعیت قویتری قرار دارد و نتانیاهو قصد دارد با بهرهبرداری از آشفتگی منطقهای، استراتژی امنیتی خود را تغییر دهد.
اما بازندگان پسا 7 اکتبر
این جنگ موقعیت اسرائیل را از نظر امنیتی تقویت و نفوذ منطقهای ایران را تضعیف کرد. سقوط رژیم اسد، عمق استراتژیک ایران را کاهش داد. همچنین سقوط این متحد کلیدی، آن حمایت نظامی و لجستیکی را که تهران از حزبالله و سایر اعضای مقاومت به عمل میآورد از بین برد. علاوه بر این، از دست دادن چهرههای کلیدی در رهبری حماس و حزبالله و همچنین خسارات قابلتوجه به زیرساختهای نظامی آنها، قابلیتهای بازدارندگی ایران را تحت تاثیر قرار داد. در حقیقت، یکی از مهمترین دلایل تغییر توازن قدرت منطقهای، تضعیف «محور مقاومت» است. میتوان مدعی شد که آغاز حملات اسرائیل به ایران از روز جمعه 23 خردادماه 1404 تضعیف «کمربند امنیتی» ایران بوده است. اکنون بیروت و دمشق دوباره در حال ادغام در جمع اعراب هستند. (Ibid, Kiran) از میان اعضای جبهه مقاومت فقط یمن مانده است که همچنان در نبرد با اسرائیل فعال است.
دومین بازنده پسا 7 اکتبر «روسیه» است. پس از فروپاشی رژیم سوریه، روسیه بهعنوان دومین بازنده خاورمیانه ظاهر شد. نفوذ روسیه در منطقه به دوران جنگ سرد برمیگردد، زمانی که برای اولین بار پس از کودتای نظامی ۱۹۵۲ در مصر جای پایی پیدا کرد. با گذشت زمان، مسکو نفوذ خود را فراتر از مصر به سایر کشورهای عربی گسترش داد. در دوران ناصر، نیروهای شوروی نقش حیاتی در سیستم دفاعی مصر ایفا کردند. ناصر که سیاستی ملیگرایانه و پانعربیستی را دنبال میکرد، بهطور قابلتوجهی به حضور استراتژیک اتحاد جماهیر شوروی در جهان عرب کمک کرد. اگرچه اتحاد جماهیر شوروی مستقیما در جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۶۷ شرکت نکرد، اما حمایت نظامی، لجستیک و مادی قابلتوجهی را در اختیار کشورهای عربی قرار داد. بااینحال، در طول این درگیری، اسرائیل موفق شد چند تن سلاح و مهمات ساخت شوروی را به غنیمت بگیرد.
سیاست گسترش روسیه به سمت آبهای گرم، بهویژه آرزوی آن برای ایجاد حضور در مدیترانه، در دوران تزاری آغاز شد و منجر به جنگهای متعدد بین امپراتوری عثمانی و روسیه شد. بین سالهای ۱۶۷۶ تا ۱۸۷۸، دو امپراتوری دوازده بار در طول تقریبا دو قرن درگیر جنگ شدند. آخرین جنگ (۱۸۷8–۱۸۷7) مهمترین درگیری بین دو کشور بود. هنگامیکه بلغارستان و بوسنی و هرزگوین علیه حکومت عثمانی شورش کردند، روسیه و صربستان در حمایت از این قیامها مداخله کردند و از طریق بلغارستان حملاتی را علیه امپراتوری عثمانی آغاز کردند. پس از شکست در محاصره پلونا، عثمانیها عقبنشینی کردند و روسیه منطقه تراکیه و ادرنه را تصرف کرد. در مارس ۱۸۷۸، امپراتوری عثمانی و روسیه پیمان «سن استفانو» را امضا کردند و به جنگ پایان دادند. بر اساس این پیمان:
*رومانی، صربستان و مونتهنگرو از حکومت عثمانی استقلال یافتند.
* به بوسنی و هرزگوین خودمختاری اعطا شد.
* یک کشور بزرگ و نیمهمستقل بلغارستان تحت حمایت روسیه تاسیس شد.
بااینحال، بریتانیا و اتریش-مجارستان با این پیمان مخالفت کردند و روسیه را مجبور به پذیرش پیمان برلین در ژوئیه ۱۸۷۸ کردند. روسیه هرگز استراتژی خود را برای حفظ حضور در مدیترانه و اعمالنفوذ بر ژئوپلیتیک خاورمیانه رها نکرده است. جنگ در سوریه فرصتی را برای روسیه فراهم کرد تا حضور نظامی خود را در مدیترانه تثبیت کند. در سپتامبر ۲۰۱۵، روسیه نیروهای خود را در پایگاه هوایی حمیمیم در لاذقیه مستقر کرد. ماه بعد، در اکتبر ۲۰۱۵، روسیه شروع به گسترش تاسیسات دریایی خود در طرطوس کرد. پایگاه دریایی طرطوس که در ابتدا در سال ۱۹۷۱ در دوران شوروی ساخته شده بود، پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تا حد زیادی غیرفعال شده بود. بااینحال، روسیه در سال ۲۰۱۵ این پایگاه را احیا و مدرنیزه کرد. در سال ۲۰۱۷، روسیه توافقنامهای ۴۹ساله با رژیم اسد برای تضمین کنترل بر پایگاه هوایی حمیمیم و تاسیسات دریایی طرطوس امضا کرد. بااینحال، سقوط رژیم اسد، برنامههای استراتژیک روسیه برای سوریه را منسوخ و عملا جاهطلبیهای بلندمدت این کشور در منطقه را تضعیف کرد. فروپاشی رژیم اسد ضربه جبرانناپذیری به اعتبار روسیه در خاورمیانه وارد کرد. کشورهای منطقه اکنون به این درک رسیدهاند که روسیه متحدی غیرقابلاعتماد است. (Ibid, Kiran)
چهارم) چرا اسرائیل به ایران حمله کرد؟
ایران و اسرائیل دو دشمن و رقیب دیرینه هستند. همانطور که پیشتر گفته شد، با تحولات پسا 7 اکتبر و تضعیف «کمربند امنیتی» که ایران در ساختار منطقه چیده بود، اسرائیل به این باور رسید که قدرت بازدارندگی ایران کاهش یافته است. در حقیقت، اسرائیل این تحولات را «فرصتی» برای بازتعریف و بازتنظیم نظم منطقهای میبیند. به ادعای اسرائیل، ایران بزرگترین مانع برای صلح منطقهای است. در قاموس اسرائیل این نظم منطقهای به این معناست که ایران هیچ نیروی نیابتی نداشته باشد. به تعبیر دیگر، اسرائیل مدعی ست که ایران باید در داخل مرزهای خود محدود بماند و امور جهان عرب را به اعراب واگذارد. دیگر آنکه، «عادیسازی» رابطه با اسرائیل عملیاتی شود و کشورهای عربی دیگر به اسرائیل به چشم «دشمن» یا «غیر» نگاه نکنند بلکه این رژیم را بهعنوان بازیگری در چیدمان جدید قدرت در منطقه بنگرند.
بهاینترتیب، اسرائیل در منطقه «ادغام» خواهد شد. سوم آنکه، در این فرآیند دیگر مسالهای به نام فلسطین مطرح نشود. چهارم آنکه، ایران در رابطه پسرعموها (عربی-عبری) دخالتی نداشته باشد. اسرائیل بر این باور است که «محور مقاومت»ی که ایران برساخت، مانع بزرگی در تمام این تحولات است. چنین است که فردریک کِمپ یکی از دلایل حمله اسرائیل به ایران را «حذف توانایی ایران برای اخلال در مصالحه اعراب-اسرائیل» میداند. او بر این باور است که رقم زدن حمله 7 اکتبر از سوی حماس هم در راستای جلوگیری از عادیسازی رابطه اسرائیل- اعراب صورت گرفته است. این محقق شورای آتلانتیک از گروهی به نام «N7» یاد میکند که عبارتاند از: اسرائیل، مصر، اردن، امارات، بحرین، مراکش و سودان پیش از جنگ داخلی که هفت کشوری بودند که به «توافق ابراهیم» پیوستند. (Ibid, Kempe)
برخی دیگر بر این باورند که ترامپ هم در این فرآیند نقش مهمی داشت. اصولا یکی از کسانی که مشوق تغییر چهره خاورمیانه بود ترامپ است که چراغ سبز را به اسرائیل نشان داد. این نگاه معتقد است شرایط ایران در دوران ترامپ اول و ترامپ دوم متفاوت است. در دوران ترامپ دوم تحریمها هم اقتصاد ایران را تضعیف کرده است. اما یک تفاوت مهم این است که در دولت دوم ترامپ (برخلاف دولت اول وی)، اعراب رابطه حسنهای با ایران دارند. امروز اعراب ثبات منطقهای مبتنی بر تنوع و تکثر اقتصادی را بر درگیری و نزاع ترجیح میدهند. (Ali Abbas, 2025) از سوی دیگر، اسرائیل با «قدرت موشکی» و «هستهای» ایران سر ناسازگاری دارد و آن را تهدیدی موجودیتی برای خود میپندارد.
استدلال دیگر برای حمله اسرائیل علیه ایران همانا قبولاندن هژمونی اسرائیل به کشورهای منطقه از جمله ایران است. چرا؟ آمریکا از دوران اوباما سیاست «چرخش بهسوی آسیا» و تمرکز بر چین را برگزیده است. این سیاست در دولتهای بعدی تا ترامپ همچنان اولویت آمریکاست. بر همین اساس، با کمرنگ شدن حضور آمریکا در منطقه و تمرکز بر چین، آمریکا تمایل ندارد رقبایی مانند چین و روسیه جایش را بگیرند. به همین دلیل، دست اسرائیل را در تحولات منطقهای باز گذاشته تا این رژیم را بهعنوان «هژمون» یا «قدرت برتر» منطقهای به سایر بازیگران بقبولاند. ایران یکی از کشورهایی است که مانع مهمی در این راه تلقی میشود.
نتیجهگیری
حملات ۷ اکتبر، مناقشه اسرائیل و فلسطین را وارد مرحله جدیدی کرد که میتوان آن را بهعنوان «مرحله سوم مناقشه» طبقهبندی کرد. مرحله اول اساسا یک مناقشه عربی- اسرائیلی بود که از سال ۱۹۴۸ آغاز شد و تا زمان توافق اسلو در سال ۱۹۹۳ ادامه یافت. در این دوره که تقریبا ۴۵سال طول کشید، بازیگران اصلی این مناقشه، اسرائیل و کشورهای عربی بودند. از سال ۱۹۹۳ به بعد، ماهیت مناقشه تغییر کرد و مرحله دوم آغاز شد زیرا کشورهای عربی از دخالت مستقیم خودداری کردند و ایران نقش اصلی را در حمایت از گروههای فلسطینی بر عهده گرفت. این مرحله که از سال ۱۹۹۳ تا ۲۰۲۴ ادامه داشت، شاهد تبدیلشدن مساله اسرائیل و فلسطین به رویارویی ایران - اسرائیل بود که در
۷ اکتبر ۲۰۲۳ به جنگ غیرمستقیم ایران و اسرائیل تبدیل شد. سقوط رژیم اسد در سوریه در دسامبر ۲۰۲۴ و تضعیف محور مقاومت، آغاز این مرحله سوم مناقشه را رقم زد. این مرحله دو سر دارد: یکی، اسرائیل و حماس که همچنان بازیگران اصلی میدان نبرد در غزه هستند. دوم، درگیری آشکار اسرائیل – ایران که دیگر از سایه خارج شده و به تقابل نظامی مستقیم کشیده شده است.پس از ۷ اکتبر، توازن قدرت منطقهای جدید بهسوی ترکیه و اسرائیل میل دارد اگرچه این دو بازیگر هم در سوریه وارد رویارویی شدند. بااینحال، ترکیه یکی از اولین کشورهایی بود که اسرائیل را رسما در ۲۸ مارس ۱۹۴۹ به رسمیت شناخت. در میان کشورهای با اکثریت مسلمان، ترکیه اولین کشوری بود که اسرائیل را به رسمیت شناخت و روابط دیپلماتیک رسمی برقرار کرد. با وجود نوسانات دورهای در روابط دوجانبه، دو طرف روابط دیپلماتیک خود قطع نمیکنند. اصولا ترکیه بهعنوان یک عضو ناتو و اسرائیل بهعنوان فرزند غرب در این نقطه از جهان، همواره منافعی دارند که مانع از بحرانی شدن روابطشان میشود. این دو بازیگر به دلیل عضویت در «مدار غرب»، ممکن است در برخی جنبهها روابطشان کاهش یابد اما تبادلاتشان قطع نمیشود. ترکیه در دوران رژیم اسد، پایگاههای نظامی در شمال سوریه، بهویژه در الباب، الراعی، اخترین، عفرین، جندیرس، راجو و جرابلس، ایجاد کرده بود. پس از خروج ایران و روسیه، ترکیه بهسرعت خلأ قدرت را با هماهنگی دولت جدید سوریه پر کرد. بهاینترتیب، ترکیه و اسرائیل مهمترین برندگان تحولات پسا 7 اکتبر هستند که در یک همگرایی مشترک، سوریه را از اغیار خالی کرده و عنان آن را به دست گرفتند.
* روزنامهنگار